پیک سبک باران

إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

پیک سبک باران

إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

دلنوشته های آرش نوری

غزه

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۰
آرش نوری

امام حسن علیه السلام

اى مردم ! من یکى ازبرادران خود را به شما معرفى مى کنم که به نظر من از بزرگترین انسانها بود مهمترین چیزى که او را در نظرم بزرگ کرده بود خردى و بى ارزشى دنیا در نگاه او بود, از حاکمیت شکم خود آزاد بود, بنابر این آنچه را نداشت نمى خواست و هرگاه به آن دست مى یافت زیاده روى نمى کرد, محکوم شهوت خود نبود و لذا خرد و اندیشه اى سست نداشت , از حاکمیت نادانى به در بود, از این رودستش را به سوى چیزى دراز نمى کرد مگر با اطمینان به این که فایده اى در بردارد.
نـه خـواهـش و آرزویـى داشـت , نـه به خشم مى آمد و نه دلتنگ و آزرده مى شد بیشتر عمرش را خـمـوش بـود, ولـى چون لب به سخن مى گشود بر گویندگان چیره مى شد در هیچ مجادله و دعوایى خود را وارد نمى کرد و تا در حضور یک قاضى نبود برهان ودلیل نمى آورد از برادران خود غافل نبود و چیزى را به خود اختصاص نمى داد و آنها را از آن محروم نمى کرد ناتوان بود ودیگران نـیـز او را نـاتـوان مـى یـافتند, اما به گاه کار و کوشش شیر ژیان بود هیچ کس را براى کارى که مـى تـوان بـراى آن عـذرى آوردسـرزنـش نـمـى کـرد تا عذر خواهى مى دید به آنچه مى گفت و نـمـى گـفـت عـمـل مـى کـرد   هـر گـاه دو کـار برایش پیش مى آمد که نمى دانست کدام یک بهتراست مى نگریست که کدام یک به خواهش نفسانى نزدیکتر است خلاف آن عمل مى کرد از دردى شـکایت نمى کرد مگر نزد کسى که امید داشت او را بهبود بخشد و جز با کسى که امید خیر خـواهـى از او داشـت مـشـورت نمى کرددلتنگ و آزرده نمى شد, به خشم نمى آمد, لب به گله و شکایت نمى گشود و به هوس چیزى نمى افتاد, انتقام نمى کشید و از دشمن غافل نبود.
بـر شـمـا باد به چنین خویهاى پسندیده اى , اگر توان آنها را دارید و اگر تاب همه آنها را ندارید, فراچنگ آوردن اندک بهتراست از فرو گذاشتن بسیار.

میزان الحکمه /جلد اول /برادر کامل


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۸
آرش نوری

برای برادری که از شهر ما رفت اما از قلب ما هرگز :

امروز دوازدهمین روز از تابستان است

پس از آفتاب گرم ظهر حالا هوا بارانی است

صدای خوردن  قطرات باران به پنجره شنیده می شود

عجیب است اینگونه هوایی را کمتر به یاد دارم

انگار هوا هم هوایی توست

اما ...

اما شرط می بندم چشمان من بیشتر از دل آسمان به یادت باشد

خوش به حال یعقوب و چشمانش

تو اما مراقب خودت باش یوسف من

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

+

حرف های ما هنوز ناتمام.../ تانگاه می کنی:/ وقت رفتن است/

باز هم همان حکایت همیشگی/ پیش ازآنکه باخبرشوی/

لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود/ آی ... / ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می شود.

بارن

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۰
آرش نوری
بقیه الله


خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود

ز روزگار غریبم گشته است معلوم
شفای ما به قیامت بجز رضا نشود…

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۲۲
آرش نوری

بسم الله الرحمن الرحیم

جاتون خالی دیروز دعوت شدیم به یه جشن تولد

جشن تولدی که انگار حتما باید توش شرکت می کردم ، چون در چند روز اخیر دوتا برنامه سفر داشتم که هردوتاش لغو شد

وقتی علی آقا ساعت یازده تماس گرفت و گفت عصر تولد حمید رو با چندتا از بچه ها گرفتیم خیلی ذوق کردم و با اشتیاق دعوت رو قبول کردم، آخه من به آقا حمید خیلی ارادت دارم، که البته قصه آشنایی و ارادت ما به آقا حمید مفصله، به هر حال چیزی که منو از همه چیز بیشتر خوشحال می کرد این بود که مطمئن بودم برای چند دقیقه کنار حمید آقا قرار می گیرم آخه مگه میشه برای کسی جشن تولد بگیرند و خودش نیاد؟ نه نمیشه نه حتما حمید هم اونجا بود حتما حمید با شادی بچه ها شاد بود و البته شاید هم کمی نگران مادرش بود که از تنهایی گلایه می کرد ، حتما حمید اشکهای بچه ها رو وقتیکه رو گونه هاشون جاری بود می دید

آره حمید به سن شناسنامه ای چهل و هشت ساله شده بود و به سن واقعی خدا میدونه چندساله

به قول آقا صادق این جملات که « ابر قدرت خداست»، « رمز پیروزی ما ایمان ماست»، «ما برای پیروزی نیامده ایم؛ ما برای شکست نیامده ایم؛ ما برای شهادت نیامده ایم؛ ما برای رضای خدا آمده ایم...» حرف یه دانش آموز نیست حمید همون موقع خیلی بیشتر از اینا سن داشت

آره دیروز حمی هم اونجا بود مثل همیشه کمتر حرف میزد و بیشتر کار میکرد ، باور کنید همه کارهای جشن روهم خودش انجام داده بود و من اما احساس میکردم مهمان ویژه ام ، احساس میکردم حمید یه جور دیگه نگاهم میکنه ، شاید به خاطر اینکه از همه جمع  بدتر بودم ، شاید به خاطر اینکه حمید از همه بیشتر دستم رو گرفته بود  و شاید به خاطر اینکه خیلی خاص دعوت شده بودم ، حمید حتی کیک تولدش رو هم به من داد تا براش ببرم ، تازه آخر کار یه عکس خوشگل از خودش هم به من داد که روی عکس نوشته بود

« شهادت هنر مردان خداست »

حمید جان تولدت مبارک

شهید حمید هاشمی3

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۱
آرش نوری