پیک سبک باران

إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

پیک سبک باران

إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

دلنوشته های آرش نوری

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

بقیه الله


خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود

ز روزگار غریبم گشته است معلوم
شفای ما به قیامت بجز رضا نشود…

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۲۲
آرش نوری

بسم الله الرحمن الرحیم

جاتون خالی دیروز دعوت شدیم به یه جشن تولد

جشن تولدی که انگار حتما باید توش شرکت می کردم ، چون در چند روز اخیر دوتا برنامه سفر داشتم که هردوتاش لغو شد

وقتی علی آقا ساعت یازده تماس گرفت و گفت عصر تولد حمید رو با چندتا از بچه ها گرفتیم خیلی ذوق کردم و با اشتیاق دعوت رو قبول کردم، آخه من به آقا حمید خیلی ارادت دارم، که البته قصه آشنایی و ارادت ما به آقا حمید مفصله، به هر حال چیزی که منو از همه چیز بیشتر خوشحال می کرد این بود که مطمئن بودم برای چند دقیقه کنار حمید آقا قرار می گیرم آخه مگه میشه برای کسی جشن تولد بگیرند و خودش نیاد؟ نه نمیشه نه حتما حمید هم اونجا بود حتما حمید با شادی بچه ها شاد بود و البته شاید هم کمی نگران مادرش بود که از تنهایی گلایه می کرد ، حتما حمید اشکهای بچه ها رو وقتیکه رو گونه هاشون جاری بود می دید

آره حمید به سن شناسنامه ای چهل و هشت ساله شده بود و به سن واقعی خدا میدونه چندساله

به قول آقا صادق این جملات که « ابر قدرت خداست»، « رمز پیروزی ما ایمان ماست»، «ما برای پیروزی نیامده ایم؛ ما برای شکست نیامده ایم؛ ما برای شهادت نیامده ایم؛ ما برای رضای خدا آمده ایم...» حرف یه دانش آموز نیست حمید همون موقع خیلی بیشتر از اینا سن داشت

آره دیروز حمی هم اونجا بود مثل همیشه کمتر حرف میزد و بیشتر کار میکرد ، باور کنید همه کارهای جشن روهم خودش انجام داده بود و من اما احساس میکردم مهمان ویژه ام ، احساس میکردم حمید یه جور دیگه نگاهم میکنه ، شاید به خاطر اینکه از همه جمع  بدتر بودم ، شاید به خاطر اینکه حمید از همه بیشتر دستم رو گرفته بود  و شاید به خاطر اینکه خیلی خاص دعوت شده بودم ، حمید حتی کیک تولدش رو هم به من داد تا براش ببرم ، تازه آخر کار یه عکس خوشگل از خودش هم به من داد که روی عکس نوشته بود

« شهادت هنر مردان خداست »

حمید جان تولدت مبارک

شهید حمید هاشمی3

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۱
آرش نوری

بسم الله الرحمن الرحیم


سَأَلَ أَعْرَابِیٌّ عَلِیّاً (علیه السلام) عَنْ دَرَجَاتِ الْمُحِبِّینَ مَا هِیَ قَالَ أَدْنَى دَرَجَاتِهِمْ مَنِ اسْتَصْغَرَ طَاعَتَهُ وَ اسْتَعْظَمَ ذَنْبَهُ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنْ لَیْسَ فِی الدَّارَیْنِ مَأْخُوذٌ غَیْرُهُ فَغُشِیَ عَلَى الْأَعْرَابِیِّ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ هَلْ دَرَجَةٌ أَعْلَى مِنْهَا قَالَ نَعَمْ سَبْعُونَ دَرَجَةً.


درجات محبین از زبان امیرالمومنین علی(ع)


 روزی شخصی روستایی خدمت امیرالمومنین علی(علیه السلام)  رسید و از ایشان در مورد درجات محبّین سؤال کرد؛ محبّین یعنی کسانی که می‌گویند: خدا را دوست داریم؛ حضرت در جواب فرمودند:  پائین ترین درجه از درجات محبّین که دیگر پائین‌تر از آن درجه‌ای نیست، برای کسی خواهد بود که اعمالش در نظرش کوچک جلوه می‌کند و اگر - نعوذ بالله- از او خطایی سر زند خیلی بزرگ جلوه می‌کند و گمانش هم این است که خدا در دنیا و آخرت فقط او را به محاکمه می‌کشاند، این کسی است که خدا را دوست دارد، «مَنِ اسْتَصْغَرَ طَاعَتَهُ وَ اسْتَعْظَمَ ذَنْبَهُ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنْ لَیْسَ فِی الدَّارَیْنِ مَأْخُوذٌ غَیْرُهُ»؛ این شخص پایین ترین سطح دوستی خدا را دارد.


در ادامه فرمود: «فَغُشِیَ عَلَى الْأَعْرَابِیِّ»، وقتی مرد روستایی این مطالب را می‌شنود، بی‌هوش می‌شود؛ وقتی به هوش می‌آید از حضرت سؤال می کند: «هَلْ دَرَجَةٌ أَعْلَى مِنْهَا»، مگر بالاتر از این هم درجه‌ای هست؟ «قَالَ(علیه السلام) نَعَمْ سَبْعُونَ دَرَجَةً»، حضرت فرمودند: بله، هفتاد درجه بالاتر هم وجود دارد.


آیت الله مجتهدی تهرانی

چهارشنبه 28 اردیبهشت 90



۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۰۵
آرش نوری



حجاب؛ یعنى همین دقّت در برخورد، که آلوده نشوى و آلوده نسازى؛ که اسیر نشوى و اسیر ننمایى. حجاب، فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛ که زن و مرد، هر دو باید در این دنیایى که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است؛ سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم‏ها و دل‏ها را نگه ندارند و در دنیا نمانند.


استاد علی صفائی حائری

نامه هاى بلوغ، ص: 133

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۶
آرش نوری

آماده شو برادر، وقتِ رفتن است.

چکمه‌هایت را بپوش، ره‌‌توشه‌ات را بردار و هجرت کن. ...

آدمی‌زاد، اسیر خویشتن خویش است و تا به سفر نرود از عالم خویش باخبر نمی‌شود. خانه، محل سکونت است و مومن، اهل سکون نیست. شهر و خانه، تمثیل سکونند. و دشواری هجرت، در دل‌کندن از خانه‌ی عادات و دیار تعلقاتی‌ست که با آنها انس داریم.

و چگونه پای سلوک در طریق حق گذارد آنکه توان هجرت ندارد؟!

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۱۲
آرش نوری

شعری چاپ نشده و جدید که آقای نظری در برنامه غیر منتظره خواندند را تقدیم همه دوستداران ادب می کنیم


موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد

   رود را از جگر کوه به دریا بکشد

گیسوان تو شبیه‌است به شب اما نه

  شب که اینقدر نباید به درازا بکشد

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است

وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد

عقل یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم

هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد

زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من

من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری‌است

وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۴۵
آرش نوری