پیک سبک باران

إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

پیک سبک باران

إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

دلنوشته های آرش نوری

۱ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است


مطلب قبلی رو که توی وبلاگ گذاشته بودم ، یه نفر  در بخش نظرات از هویت بنده پرسیده بود ، بنده ی خدا خیلی هم اصرار کرده بود.

اگر درست یادم بیاد یه جا خوندم که یه نفر از  آقای آخوند ( رحمت الله علیه ) از دینداری پرسیده بود و ایشان فرموده بودند تمام دینداری در این جمله است : « مرنج و مرنجان» . به همین خاطر در این مطلب خواستم خودم رو معرفی کنم تا دل اون بنده خدا رو بدست آورده باشم.

در این باره که از کجا شروع کنم خیلی فکر کردم ، خواستم بگم شیعه ام ، به یاد فرمایش اما حسن ( علیه السلام )افتادم که در جواب مردی که عرض کرد : من از شیعیان شما هستم فرمود : «ای بنده خدا اگر مطیع اوامر و نواهی ما باشی ، راست می گویی ،ولی اگر چنین نباشی ، پس با ادای منزلت والایی که تو اهل آن نیستی ، بر گناهانت میفزای » کمی به اعمالم و  احادیثی که در یاد داشتم فکر کردم ترسیدم ، خواستم بگویم مومن و مسلمانم به یاد حدیث امام صادق ( علیه السلام ) افتادم که فرمود : « مسلمان ، کسی است که مردم از دست و زبان او آسوده باشند و مومن ، کسی است که مردم او را امین مال و جان خود بدانند . »

خواستم بگویم بسیجی ام ، دیدم بسیجی جامع همه ی اینهاست و این نام شایسته ی کسانی است که در روزگاری نه چندان دور از جان و مال و خانواده برای حفظ دین خود گذشتند و مهم ترین پیامشان این بود که پشتیبان ولایت فقیه باشید، ولایت فقیهی که من آنقدر همت ندارم که با مطالعه ی چند کتاب بتوانم آنرا اثبات کنم ! چه رسد به آنکه ... .

خواستم بگویم دانشجویم  ،یاد جمله ی آقا افتادم که فرمود : « دانشگاه بی دانش فقط یک گاه است مثل فسنجان بی جان » خنده ام گرفت و دیدم من هم دانشجوی بی دانش هستم اما جو فایده های زیادی دارد اما من ...   و به قول قیصر : « عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم ، تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم »

اما سپاس خدای را عزّ و جلّ که بدون هیچ لیاقتی این همه نعمت را ارازانی ما کرد  وما قدر ننهادیم . به همین خاطر تصمیم گرفتم اصلاح نفس کنم و از همه ی گذشته ام تبری جویم که پیامبر فرمود : « نزد خدا چیزی محبوبتر از مرد مومن یا زن مومن توبه گر نیست . » و این طور است که نام بنده چیزی نیست مگر «توبه».

و اما خمینی که درود و رحمت خداوند بر او باد چه زیبا سرود انوقت که گفت:

 

  الا یا ایها الساقی زمــــــی پرساز جامم را      که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را

از آن می ریزد در جامم که جانم را فنا سازد      برون سازد زهستی نیرنگ و دامــــم را

از آن می ده که جانم را زقید خود سازد رها      بخود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامـــم را

از آن می ده که  در خوتگه رندان بی حرمت      به هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را

نبودی در حریم قدس  گلـــرویان میخانه      که از هر روزنی آیم گلـــی گیر د لجامم را

روم در جرگه پیران از خود بــی خبر شاید      برون سازند از جانم به می افکار خامــم را

توای پیک سبک باران دریای  عـدم از من       به دریا دار آن وادی رسان مدح و سلامم را

بساغر ختم کـردم این عدم اندر عدم نامه       به پیر صومعه برگو ببین حسن ختامــم را

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۴:۲۳
آرش نوری